بصیرت اخلاقی درعصر ظهور
|
ماهیت، ضرورت و چرایی آن |
علل ناراستیهای قبل از ظهور
یکی از صاحب نظران تصویری از انگیزهها و علل انحراف در جامعه پیش از ظهور را چنین ارائه کرده است:
1. فرهنگ سازی ضد دینی از سوی دولتها (و مکاتب) برای به انحراف کشاندن نسلهای رو به رشد در مدارس و دانشگاهها و نیز رسانههای ارتباط جمعی؛
2. اعمال فشار از سوی حکومتها برای وضع و اجرای قوانین مخالف با عدالت اسلامی؛
3. نیاز مالی به طور عام و رقابتهای سود جویانه به طور خاص که باعث میشود فرد برای رسیدن به ثروت به هر کاری دست بزند؛
4. رقابتهای کور اجتماعی و تجمل گرایی در مسکن و لباس و اسراف در خوراک و نیز استفاده از امکانات مدرن به دلیل راحت طلبی و فخر فروشی؛
5. تحریک غریزه جنسی انسانها در اشکال مختلف و... .[24]
با بررسی روایات مربوط به دوران قبل از ظهور، میتوانیم ریشه و کنه بسیاری از مشکلات و ناهنجاریها را در گزینهها و انگارههای زیر شناسایی کنیم:
1. قساوت و ناراستی قلوب
«هنگامی که مردم بر روی دلهای درنده خوی خود جامة میش بپوشند، دلهای آنها از مردار گندیده تر و از خار، تلخ تر است» و«دل مرد را قساوت می گیرد و همانند بدنش می میرد» و «دلها را قساوت میگیرد، دیده ها خشک میشود و تلاوت قرآن بر زبانها سخت میگردد».
2. نبود حق و عدالت
«حق، مرده و اهل حق رخت بر بسته است... جور و ستم همه شهرها را فرا گرفته است» (رَأَیْتَ الْحَقَّ قَدْ مَاتَ وَ ذَهَبَ أَهْلُهُ وَ رَأَیْتَ الْجَوْرَ قَدْ شَمِلَ الْبِلَاد) [25] و « دلها را قساوت میگیرد و زمین پر از ستم میشود». «ستم و تباهی فراوان و منکر آشکار میشود» (کَثُرَ الْجَوْرُ وَ الْفَسَادُ وَ ظَهَرَ الْمُنْکَر) [26] و« زمین با جور و ستم پیشوایان ظالم و گمراه می میرد» (بعد موتها بجور أئمة الضلال).[27]
3. کفر و تباهی جوامع
«زمین با کفر اهل آن می میرد» (بعد موتها بکفر اهلها) و« کافران ... از مشاهدة فساد و تباهی جهان در پوست نمیگنجند» (رَأَیْتَ الْکَافِرَ فَرِحاً لِمَا یَرَى فِی الْمُؤْمِنِ مَرِحاً لِمَا یَرَى فِی الْأَرْضِ مِنَ الْفَسَاد) [28] و «فاسق ترین مردمان بر آنان حکومت می کند و پست ترین مردم، پیشوایان می شوند. اشرار از ترس شرارت مورد احترام می باشند و غنا و موسیقی علنی می گردد. هر ملتی، ملت های پیش را لعن میکنند».
4. مرگ انسانیت و اوج شیطنت ابلیس
«شیطان در نسوج بدنشان شرکت جسته، با خونشان آمیخته و همراه خون، در شریانهایشان حرکت میکند. همواره انسانها را به تهمت و افترا تشویق میکند تا فتنه ها افق شهر ها را فرا گیرد... » و «اهل آن زمان گرگ شده و پادشاهان آنها درنده و مردم متوسط آنها خورنده و بینوایان آنها چون مردگان افسرده باشند» (وَ کَانَ أَهْلُ ذَلِکَ الزَّمَانِ ذِئَاباً، وَ سَلَاطِینُهُ سِبَاعاً، وَ أَوْسَاطُهُ أُکَّالًا، وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتا)[29].
«زمانی بر امت من می آید که در آن زمان درون آنها پلید می شود؛ ولی ظواهر آنها به طمع دنیا آراسته می گردد».
5. ضعف ایمان و دین داری
«دلها از ایمان تهی میگردد و مؤمن در میان آنان به هر گونه ذلت و خواری دچار میشود» (قُلُوبُهُمْ خَالِیَةٌ مِنَ الْإِیمَان)[30] و «مردم از دین خدا دسته دسته بیرون میروند، آن چنان¬که دسته دسته به آن داخل شده اند» (سَیُخْرِجُونَ أَقْوَاماً مِنْ دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجا). [31] «اهل زمانه دگرگون می شوند ... دل ها را شک و تردید فرا می گیرد. رشته دین از گردن آنها خارج می شود و پیوند آنها با دین قطع می گردد».
6. نبود اخلاق و معنویت
«نمازها تباه میشود ]و انسانها[ به دنبال شهوتها رفته و از هوای نفس پیروی میکنند» (إِضَاعَةَ الصَّلَاةِ وَ اتِّبَاعَ الشَّهَوَاتِ) [32] و خودپرستی در اعماق دل ها، نفوذ کرده آن سان که سمومات در بدنها نفوذ می کند [و باعث مرگ میشود] (دَبَّ الْکِبْرُ فِی الْقُلُوبَ کَدَبِیبِ السَّمِّ فِی الْأَبْدَان)[33]. «راستی و درستی، کمیاب و نادر می شود و دروغ همه جا را فرا می¬گیرد» و....
7. کم رنگ شدن خردورزی و دانایی
«ضلالت و گمراهی فراوان می شود و هدایت کمیاب می گردد» و «زمانی ظاهر می شود که علم [واقعی] رخت بر می بندد و نادانی ظاهر می شود» (یَکُونُ ذَلِکَ إِذَا رُفِعَ الْعِلْمُ وَ ظَهَرَ الْجَهْل). [34] «جهالت بر سریر قدرت می نشیند و زنگ باطل پس از یک دوره سکوت به صدا در می آید. مردم برای کارهای ناشایست دست برادری به یکدیگر می دهند» (أَخَذَ الْبَاطِلُ مَآخِذَهُ وَ رَکِبَ الْجَهْلُ مَرَاکِبَه)[35] و ... .
با بررسی این موارد ما به صراحت در مییابیم که مشکل اساسی و همیشگی بشر، در همة ابعاد زندگی فردی و اجتماعیاش، وجود خلأ «اخلاق» است. مشکل بشر، فقر دانش نیست؛ فقر اخلاق و عدم پیوند علم و عقل با اخلاق انسانی است. یک نگاه گذرا کافی است تا این حقیقت را اثبات نماید که سوختن صدها میلیون انسان جهان سومی در ورطههای فقر، اعتیاد، بیماریهای مدرنی چون ایدز و ... عاملی جز خلأ اخلاق ندارد.
اخلاق ضرورتی است که خلأ آن در میان همه جوامع احساس میشود؛ اما این آتش افتاده به جان انسانهای مستضعف، بیشتر معلول فقر اخلاقی در میان جوامع پیشرفته و به ویژه رهبران و سردمداران آنها است.
انسان بدون اخلاق و تربیت واقعی و بدون شکوفایی استعدادهای درونی و ابعاد روحی و فطری؛ یعنی، انسان فاقد همه چیز. هر چه پیشرفت علم و صنعت بیشتر باشد، نیاز به رعایت اخلاق شدیدتر میشود.[36]
پس از شناخت این ریشهها و عوامل است که میتوان تصویری واقع بینانه از عصر ظهور و پاسخهای متناسب برای رفع مشکلات و راه حلهایی چند سطحی برای اداره امور ـ که در روایات به صراحت به پارهای از آنها اشاره شده است ـ به دست آورد.
دو. فرارسایی چند بعدی (کمال نهایی و کمالات فرعی)
کمال (فرارسایی)، عبارت از صفتی است که بر رشد وجودی یک موجود یا پیدایش صفت مناسب در موجود، اطلاق میشود... در جهان طبیعت هر موجودی در جست و جوی آن است که به کمال نهایی و لازم وجودیاش نایل شود. کمال نهایی هر موجودی، عبارت از رسیدن او به آخرین درجة وجودیشاش میباشد. انسان قبل از آنکه تهذیب نفس کند و به ظهور فعلی فضایل بپردازد تا به کمال برسد؛ باید به کمال نهاییاش عالم و آگاه باشد تا شرایط لازم جهت رسیدن به آن را فراهم آورد. البته برای رسیدن به این کمال نهایی،باید از معبرها و گذرگاههایی عبور کند و به کمالات مختلفی ـ که نقش واسطهای دارند ـ دست یابد.
تکامل و تعالی فراگیر، همواره مورد توجه و خواست انسان بوده و رسیدن به کمال و سعادت، آرمان همیشگی او بوده است. با این حال یکی از مجهولات او این است که کمال انسان در چیست؟ در این رابطه دیدگاههای گوناگونی وجود دارد؛ مانند:
1. کمال انسان در ترقی عقلانی است که از راه علم و فلسفه حاصل میشود.
2. کمال انسان در برخورداری هر چه بیشتر از لذاید مادی است. برای رسیدن به آن باید با ابزار علم و تکنیک، از منابع و ثروتهای طبیعی استفاده کرد تا زندگی مرفهتر و لذت بخش تری فراهم آید.
3. کمال انسان در ترقیات معنوی و روحانی است که از راه ریاضتها و مبارزه با لذایذ مادی حاصل میشود.
4. کمال انسان در برخورداری دسته جمعی از مواهب طبیعی است و برای رسیدن به آن، باید در راه رفاه همه طبقات اجتماع کوشید.
5. کمال انسان در رشد عقلانی و اخلاقی است که از راه تحصیل علوم و کسب ملکات فاضله به دست میآید و... .
بر اساس ایات و روایات، کمال اصلی و نهایی انسان، «قرب و لقای الهی» است . کمال حقیقی او، همان مقام قرب پروردگار است و سایر کمالات بدنی و روحی، همه مقدمه و ابزار رسیدن به چنین مقامی هستند. هدف و غایت زندگی و تاریخ بشری خدا است و باید همچنین باشد (الی الله عاقبة الامور). فرجام تاریخ، کمال همه جانبه انسانها در همه ابعاد و زمینهها است؛ هر چند جوامع انسانی شاهد زوال و انحطاط و فروکاهیدگی معنوی بوده است.
پس مطلوب نهایی، وابستگی به موجودی بینهایت کامل؛ یعنی، قرب خدای متعال است. در این مقام است که انسان ارتباط کامل خود را با آفریدگار مییابد و خود را متعلق و مرتبط به او؛ بلکه عین تعلق و ربط به او مشاهده میکند و در برابر او برای خود هیچ نوع استقلال و استغنایی نمیبیند. و در این مرتبه است که همة اشیاء را قائم به ذات اقدس الهی میبیند و علم حضوری به حقایق هستی پیدا میکند و به اندازة ظرفیت وجودی خود، از انوار جلال و جمال الهی، بهره مند میشودو میل فطری او به شناختن حقایق هستی ارضا میگردد.
همچنین در این مرتبه است که به سرچشمة قدرت بینهایت راه مییابد و در اثر ارتباط با آن، توان انجام هر کاری را که در تیر رس خواست و ارادهاش قرار گیرد، پیدا میکند و میل قدرت طلبی او اشباع میشود.
و نیز در این مرتبه است که میتواند بالاترین درجة محبت را به والاترین محبوبها پیدا کند و به نهایت قرب و نزدیکی و وصول و ارتباط حقیقی به او نایل آید و در نتیجه به بهترین و پایدارترین لذتها دست یابد (فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر).[37]
این کمال نهایی، مراد و مطلوب انسانهای کامل و مبدأ و مقصد اعلای حرکت تکاملی بشر و اساس تعالیم پیامبران بوده است؛ ولی تحقق کامل آن (یعنی رسیدن انسان به کمال نهایی خود در این دنیا) آن هم در ابعاد بسیار وسیع و گسترده، تنها در عصر ظهور خواهد بود.
راه رسیدن به این کمال بنیادین (قرب الهی و عبودیت)، گذر از کمالات مختلف است؛ یعنی انسان ابتدا به یک سری کمالات فرعی (غیر اصلی)نایل میشود، آن گاه از طریق این کمالات واسطهای (کمال خلقی، کمال عقلی و کمال اجتماعی)، به کمال مطلق دست مییازد. انسان خرد ورز مهذّب، میتواند به عبودیت و قرب الهی نایل شود و خود را در مدار هستی و فرجام تاریخ قرار دهد؛ این انگاره در فلسفه متعالی تاریخ و نظریه «دولت اخلاقی مهدوی» مورد بحث و بررسی قرار گرفته است[38] و ما در اینجا تحت عنوان «بصیرت اخلاقی» مطرح کرده ایم.
آنچه که انسان را به این کمال رهنمون میسازد، تعلیم و آموزش جهتدار (کمال فکری) و تربیت در راستای تحقق فضایل انسانی و اجتناب از رذایل اخلاقی (کمال اخلاقی) است که بدین وسیله فرد به کمال مطلق میرسد. عقل عالیترین معرفت انسان را ـ که با روح انسانی همسان است ـ ملاحظه کرده و با توجه به اینکه کمال انسانی در بالا رفتن مرتبة آن معرفت است، حکم میکند که کمال نهایی در نیل به عالیترین معرفت شهودی است که در پس حرکت به سوی شهود مطلق، وجود مطلق و کمال مطلق حاصل میشود؛ چنان که قرآن میفرماید:
(یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی)؛[39]
«ای نفس آرامش یافته! به سوی پروردگارت بازای که تو خشنود و او راضی از تو است...».
نفس مطمئنه، عبارت است از وصال روح انسانی به حقیقت مطلق که پروردگار عالم است و اخلاق اسلامی این وظیفة خطیر را بر عهده دارد که در انسان قابلیتی جهت نایل شدن به رشد انسانی به وجود آورد تا خداوند متعال بر کمال وجودی او بیفزاید.[40]پس بدون تزکیه و تهذیب نفس و تعلیم و حکمتآموزی، نمیتوان به آن کمال واقعی و نهایی دست یازید.
بر اساس بعضی از روایات و تفاسیر و یافتههای عقلی و تجربی بشر، این «وصال موعود» و فرا رسایی (کمال) واقعی، با ظهور حضرت مهدی و تشکیل حکومت جهانی وقوع خواهد یافت و انسان از طریق کمالات فرعی (رشد فکری و اخلاقی و اجتماعی)، به کمال نهایی (قرب الهی و عبودیت) خواهد رسید.
در دیدگاه متفکرانی چون علامه طباطبایی و شهید مطهری نیز پیوند کاملی میان کمال نهایی بشر با عصر ظهور مهدوی بر قرار شده و شکوفایی ارزشهای انسانی مورد تأکید قرار گرفته است. صاحب المیزان میگوید:
«به حکم ضرورت، آینده جهان روزی را در بر خواهد داشت که در آن روز جامعه بشری، پر از عدل و داد شده و با صلح و صفا، همزیستی نماید و افراد انسانی غرق فضیلت و کمال شوند. البته استقرار چنین وضعی به دست خود انسان خواهد بود و رهبر چنین جامعهای، منجی جهان بشری و به لسان روایات مهدی خواهد بود...».[41]
استاد مطهری نیز مینویسد:
«... انسان تدریجا از لحاظ ارزشهای انسانی به مراحل کمال خود؛ یعنی، مرحلة انسان ایده آل و جامعة ایده آل نزدیکتر میشود تا آنجا که در نهایت امر حکومت عدالت؛ یعنی، حکومت کامل ارزشهای انسانی ـ که در تعبیرات اسلامی از آن به حکومت مهدی تعبیر شده است ـ مستقر خواهد شد و از حکومت نیروهای باطل و حیوان مآبانه و خود خواهانه و خودگرایانه اثری نخواهد بود».[42]
در روایات به صراحت به این تکامل فراگیر و مطلق بشر (عبودیت و بندگی) اشاره شده است: «الملک للرحمن الیوم و قبل الیوم و بعد الیوم و لکن اذا قام القائم لم یعبد الا الله عزوجل»[43]؛ «پادشاهی (و حاکمیت) برای خداست امروز، دیروز و فردا؛ اما زمانی که قائم علیه السلام قیام میکند، جز خدا عبادت نمیشود». و «ابشروا بالمهدیّ ... یملأ قلوبُ العباد عبادةً و یسعهُم عدلُه»؛[44] «بشارت باد به ]آمدن[ مهدی! او دلهای بندگی را با عبادت و اطاعت پر میکند و عدالتش همه را فرا میگیرد» و نیز:
«فلا یبقی فی الارض معبود دون الله عزوجل من صَنَم و وَثَنٍ و غیره الا وقعت فیه نارٌ فاحترق»؛[45] «جز خداوند بلند مرتبه، هر معبودی که در زمین باشد؛ اعم از بتهای بیجثه با صورت و بیصورت و جز آن، آتش گرفته، میسوزد».
سه. بایستگی انقلاب هنجاری
انسان موجودی تربیت پذیر و قابل تغییر و رو به رشد و بالندگی است. بدین جهت حرکات و صفات او، مورد توجه مکاتب اخلاقی، عرفانی و تربیتی بوده است و پیامبران نیز بیشترین تلاش و همت خود را مصروف تغییر رفتارها و عادتها و پندارهای مردم کرده اند؛ یعنی، مردم یک سری عادتها و رفتارهای نابهنجار و مشکل سازی دارند که هم در سطح فردی و هم در سطح اجتماعی، منشأ بسیاری از کاستیها، ناملایمات، تخریبها و تحقیرها است.
بعضی از این اعمال و عقاید، چنان باطل و مخرّب است که تبدیل به رذیلة اخلاقی، باورهای غیر انسانی و عادتهای ناپسند میشود و تغییر و دگرگونی آنها، نیاز به مجاهدتهای گستردة تبلیغی و تربیتی و پرورش ویژة فکر و حکمت آموزی دارد. رسول گرامی اسلام، سالیان متمادی به تزکیه و تعلیم مردم پرداخت و توانست با ارشادات و هدایت گریهای خود، تا حدودی مردم و جامعه آلوده را پاکیزه سازد و دگرگونی شگفتی در عادتها و صفات ناپسند اخلاقی آنها ایجاد کند. این مسأله نشان میدهد که برای اصلاح فرد و جامعه و تغییر رویکردها، بینشها و منشهای ناسالم و ویرانگر، نیاز به یک انقلاب اساسی و بنیادی در افکار و عقاید و اخلاق دارد.
این انقلاب بیشتر میتواند ماهیت ارزشی، اخلاقی و فرهنگی داشته باشد؛ یعنی، تغییر و دگرگونی بایسته و اثرگذاری که انسان را به سرشت و فطرت پاک خود برگرداند، سیرت و باطن او را پاک سازد و رذایل اخلاقی و ملکات غیر فاضله را به مکارم اخلاقی و ملکات انسانی تبدیل کند. این «انقلاب هنجاری»هم میتواند در سطح فردی باشد و هم در سطح اجتماعی؛ هم در سطح فکری و علمی باشد و هم در سطح اخلاقی و معنوی و... بدون این انقلاب گسترده و فراگیر فرهنگی، اصلاح بشر، امکان پذیر نیست. کانت ـ متفکر اخلاقی غرب- نیز به این نکته اشاره کرده است:
«اصلاح اخلاقی انسان، مستلزم وقوع یک انقلاب اساسی در شخصیت و روحیة او است؛ یعنی، انقلاب در شیوة تفکر و نحوة ارزش گذاری او در امور زندگی و با صرف اصلاح خلق و خو، بهبود اخلاقی حاصل نمیشود».[46]
انقلاب هنجاری مذکور، به طور کامل و گسترده در عصر ظهور صورت خواهد گرفت و بر اساس روایات تأثیرات شگرفی بر منشها و بینشهای مردم خواهد نهاد. این دگرگونی به دست امام مهدی عجل الله تعالی فرجه خواهد بود که بر اساس نظام امامت، کار اصلاح و هدایتگری مردم را بر عهده دارد و جهت بهبود همة امور، به تربیت اخلاقی آنان همت میگمارد و به دست الهی خود، فکر و اخلاق مردم را تغییر داده و آنها را کامل میکند. این انقلاب هنجاری، بیشتر ماهیت فرهنگی و اخلاقی دارد که منجر به «بصیرت اخلاقی» و شکوفایی انسانی میشود. در روایات به این مساله اشارات روشنی شده است؛ از جمله میفرمایند:
«... ان یصلح امة بعد فسادها[47]»؛ «او این امت را پس از آنکه تباه و فاسد شده اند، اصلاح میکند».
«... یحیی الله عزوجل بالقائم بعد موتها بکفر اهلها»[48] ؛ «خداوند زمین را به دست قائم زنده و احیا میگرداند؛ بعد از آن که زمین با کفر ساکنانش مرده باشد».
و «سلک بکم مناهج الرسول فتداویتم من العمی و الصمّ و البکم»[49]؛ «شیوه پیامبر خدا را در پیش میگیرد و شما را از کوری، کری و گنگی (بیماریهای روحی و اخلاقی) نجات میدهد» و ... .
گفتنی است علت طرح این فرضیه (بایستگی انقلاب هنجاری در عصر ظهور)، وجود فساد و تباهی اخلاقی فراگیر و فزاینده و اضطراب فکری و عقیدتی عمیق در آخر الزمان (پیش از قیام منجی موعود) است که در روایات به آنها اشاره شده است؛ یعنی، بسیاری از انسانهای ماقبل ظهور، افرادی غیر اخلاقی، دین گریز، اهل جور و فساد، از خود بیگانه و دارای زندگی سطحی و فرومایه هستند.
این کژتابیهای اخلاقی و فکری، منجر به شیوع نفاق و الحاد، قساوت و بیرحمی، تجاوز و جنایتهای بیرحمانه و ظلم وجور بیرویه و... میشود. پیامد این همه ناهنجاری و سطحینگری، جنگها، فقرها، ناامنیها، قتلها، هوس بازیها، بیدینیها و ...است و راه رهایی از همة آنها، «انقلاب بزرگ اخلاقی و فکری» است؛ یعنی، تحولات گسترده، سریع و بنیادین در رفتار و بینش مردم. اگر این انقلاب هنجاری رخ ندهد، بیشتر مشکلات و کاستیها باقی مانده و امور بشر در دست مفسدان، زر سالاران و زورمندان خواهد بود.
برآیند پژوهش
رویکرد پژوهشی و نظری ما در نگارش این مقاله، توجه به امکان پرورش و شکوفایی کمالگرایانه انسان در پرتو رشد جامع فکری و اخلاقی است. این نگره میتواند برای همة جوامع و همة اعصار، کاربردی بوده و تأثیرگذار باشد؛ همانگونه که زمان بعثت نبوی، عصر تعلیم و تربیت نفوس و تزکیه و خرد پروری بوده است. بعد کامل این رویکرد «بصیرت اخلاقی» است که در دوران ظهور منجی موعود عجل الله تعالی فرجه، جلوهگر و متلألؤ خواهد شد.
اگر انسان از بصیرت اخلاقی و تعلیم و تربیت متعالی و صحیح برخوردار باشد و واقعاً الهی بار آید و در رأس امور قرار گیرد، میتواند جامعه را به سوی کمالات انسانی و الهی سوق دهد و افراد جامعه را از هلاک شدن و فرورفتن در انحرافات اخلاقی و فساد اجتماعی نجات دهد و جامعهای را به وجود آورد که الگوی بشریت و جوامع دیگر قرار گیرد. این بصیرت اخلاقی (روشن بینی خردورزانه و پرهیزگارانه)، در سایه تربیت اخلاقی (تربیت ایمانی و قدسی) و رشد و شکوفایی خرد انسانی حاصل میشود.
هدف از تربیت اخلاقی، دعوت مردم به اخلاق و فضیلتگرایی و تزکیه نفس از رذایل است. هدف این است که انسان خود را اداره کند؛ تمایلات و هواهای نفسانی را تحت کنترل درآورد و از آنچه غیر منطقی و غیر عقلانی است، دورگردد. در برنامههای تربیتی متعالی، به رشد اخلاقی انسان، سخت توجه شده و در واقع تعلیم و تربیت جزء تربیت اخلاقی شمرده شده و قرآن بر این رسالت خطیر تأکید کرده است.
این بدان جهت است که بزرگترین دشمن آدمی، نفس او است؛ زیرا این دشمن به مرکز فرماندهی و هدایت انسان؛ یعنی، عقل او دسترسی دارد و با تخریب این مرکز، زندگی جاودانه او را در معرض تباهی و شقاوت قرار میدهد و به خسران و زیان همیشگی گرفتار میسازد... نخستین گام برای رهایی از این وضعیت، گشودن زنجیرهایی است که دست و پای عقل را بسته و آن را در حصار خود گرفتار آورده است. این فرآیند زنجیرگشایی و مانع زدایی و آزاد سازی عقل، تزکیه نفس نامیده میشود و نتیجة آن بصیرت اخلاقی است.
با مراجعه به قرآن و روایات در مییابیم که سرچشمة آفتها و رذایل و تمامی گناهان، یکی از امور ذیل است: پیروی از هوای نفس، جهل، دلبستگی به دنیا، متابعت از شیطان، کفر و نفاق؛ چنان که میفرماید: «از هوا و هوس پیروی نکنید که از حق منحرف میشوید».[50]
این عوامل فساد زا و آلوده کننده، همواره باقی است تا اینکه انسان در هر ردة سنی و فکری، به تربیت واقعی برسد. از جمله ویژگیهای انسان، تربیتپذیری او است؛ چرا که وی برخلاف سایر موجودات، به دلیل برخورداری از اراده و اختیار، توان آن را دارد که تربیت شود و در واقع اساس بعثت پیامبران تربیت انسان بوده است. پس باید این قابلیت در انسان وجود داشته باشد تا خداوند انبیا را برای پرورش آن مبعوث فرماید.
طرح و برنامهای که در اسلام برای تعلیم و تربیت و رشد و تکامل انسان ارایه میشود، برنامهای است دقیق و جامع و عملی و عینی که آفریدگار جهان برای وی تنظیم کرده است و پیام آوران خدا، مبلّغ و مجری آن هستند. راهبردهای اسلام برای انسان سازی و جامعه سازی، در میدان عمل و آزمون، قرین موفقیت بوده و انسانهای بیشماری را به کمال و والایی رسانده است و میتواند برای بشریت، ره توشه سعادت باشد.[51] رمز این کامیابی تربیتی و اصلاحی، توجه اسلام به همة ابعاد انسان، به خصوص بعد روحی و عقلی او است. این برنامه از سوی خداوند متعال و به وسیله پیامبر اکرم صل الله علیه و آله ابلاغ شده و به دست امام زمان عجل الله تعالی فرجه به طور کامل تحقق خواهد یافت.
البته نظام تربیتی، با فرض واقع بینانه بودن، هر گاه فاقد برنامة عملی و ضمانت اجرایی باشد، در میدان عمل ناکام خواهد ماند؛ به ویژه در مسائلی که با عواطف و امیال انسان سر وکار دارد و در نتیجه به کشمکش و تضاد درونی کشیده میشود. پشتوانة نظام تربیتی اسلام، ایمان و حبّ خدا و عامل خوف و رجا وعمل صالح است که مؤمن از روی معرفت و عشق به حق و... انجام میدهد و در این میان عبادات از نقش مداوم و موثری در تکمیل و تهذیب نفوس برخوردارند. در این نظام واقع بینانه، رشد فکری و عقلی انسان، در کنار تزکیه و تهذیب نفس جایگاه ویژهای دارد.
برای دستیابی به این رشد و بالندگی معنوی و عقلی در روایات و منابع معتبر دینی، سازوکارها و مکانیسمهای بیان شده و عصر ظهور، دوران شکوفایی و تعالی انسان در همه زمینهها دانسته شده است. در پژوهش دیگری، این سازوکارها، مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
پی نوشت:
[24] . سید محمد صدر، تاریخ پس از ظهور، ص 456.
[25] . کلینی، کافی، ج8، ص36.
[26] . مجلسی، بحارالانوار، ج51، ص70.
[27] . نعمانی، الغیبه، ج2، ص17.
[28] . کلینی، کافی، ج8، ص38.
[29] . مجلسی، بحارالانوار، ج34، ص239.
[30] . همان، ج52، ص262.
[31] . همان، ج24، ص219.
[32] . همان، ج6، ص305.
[33] . همان، ج52، ص262.
[34] . همان، ج51، ص70.
[35] . همان، ج34، ص239.
[36] . ر. ک: علم اخلاق اسلامی، ج1، ص 42، آشنایی با اخلاق اسلامی، ص 15.
[37] . ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، خود شناسی برای خودسازی، ص20 و 41.
[38] . ر. ک: نگارنده، آینده جهان، صص 53- 56 و 232-237.
[39] . فجر (89)، آیه 27 تا آخر.
[40] . ر. ک: امین زاده، اخلاق اسلامی، ص 37.
[41] . محمد حسین طباطبایی، شیعه در اسلام، ص 308.
[42] . مرتضی مطهری، قیام و انقلاب مهدی، ص 41.
[43] . شرف الدین حسینی، تاویل الآیات الظاهرة، ص 361.
[44] . شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص179.
[45] . شیخ صدوق، کمالالدین، ج1، ص331.
[46] . ایمانوئل کانت، دین در محدودة عقل تنها، ص 30، (مقدمه).
[47] . علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج2، ص 473.
[48] . سید هاشم بحرانی، المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة، ص 112.
[49] . کلینی، کافی، ج8.
[50] . نساء (4)، آیه 135.
[51] . برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: آیین خردپروری، ص252؛ آیین تزکیه، ص107و 253؛ مجله تربیت اسلامی، شمارههای 2و3و4.
منبع: ماهنامه انتظار موعود - شماره 2
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0